تو رو خدا حرف بزنید
پرده اول:
برای خواستگاری رفته بودم. جلسه دوم بود و حرف های آخر و نهایی. گفتم که بیایید یک قراری با هم بگذاریم و آن این که فقط کالای ایرانی بخریم. این قرار از همان موقع تا الان هنوز پا برجاست. تمام جهزیه و وسایل منزلی که خریداری شد، ایرانی بود. فقط تعداد محدودی که کالای مشابه داخلی نداشت که از سر اجبار، کالای دیگری خریداری شد.
پرده دوم:
وقتی که آدم ازدواج می کند، لباس پوشیدنش تنها به سلیقه خودش نیست. نزدیک پاییز شده که خانم گفت: یه تیپ جدید می خوام برات بزنم: یقه اسکی! وای خدای من! چقدر من از یقه اسکی بدم می آید. از همان بچگی که مد بود و پسربچه های همسن و سال من همگی یقه اسکی می پوشیدند. خلاصه متقاعد شدم یقه اسکی بخرم.
بعد از کلی گشتن و پیدا نکردن لباس مناسب، داخل فروشگاهی شدیم. آنجا یقه اسکی داشت. بین دو مدل مردد بودیم. یکی بافت بسیار نرم داشت و دیگری کمی زبر و خشن. قیمت ها، چندان با هم اختلاف نداشت و جنس بهتر، کمی گران تر بود. داشتیم جنس بهتر را بر می داشتیم که یاد همان سوال همیشگی در هنگام خرید افتادم: تولید کجاست؟ فروشنده در حالی که داشت لباس انتخاب شده را تا می کرد گفت: کار چین هست، ولی خوبه. جا خوردم و به لباس دوم اشاره کردم و گفتم: این یکی چطور؟ گفت: این تولید ایران هست. نفس راحتی کشیدم و گفتم: خب همین رو می بریم. خانمم گفت: این جنسش خوب نیست، موقع پوشیدن اذیت میشی. گفتم: اشکال نداره، قراره من بپوشم دیگه. اذیت شدنش رو تحمل می کنم، ولی جنس خارجی نمی خرم.
پرده سوم:
تصویر یک شبه ساخته نمی شود، اما یک شبه می تواند فرو بریزد. خبر خرید خانواده یکی از مسئولین از ترکیه، در صدر مهم ترین اتفاقات ذهنی ام در روزهای اخیر است. هر چند رسانه های به اصطلاح انقلابی، با دقت تمام در حال ماله کشی هستند یا کاملاً سکوت کرده اند. دارم فکر می کنم آیا آن اذیت شدن به خاطر پوشیدن لباس زبر ایرانی، برای چه بوده است؟ برای حمایت از چه و برای افتخار به چه؟ تو رو خدا سکوت را بشکنید و با مردم حرف بزنید. من، پر از سوالم، پر از تردید و پر از چراهایی که جوابش را نمی دانم... تو رو خدا حرف بزنید...
- ۰۱/۰۲/۰۵
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.