اجتماعیجات

موضوعات گوناگون اجتماعی با طعم ها و مزه های متفاوت

اجتماعیجات

موضوعات گوناگون اجتماعی با طعم ها و مزه های متفاوت

استقراء را باید مبنای تئوری سازی تجربی دانست؛ این که مجموعه ای از مشاهدات در نهایت منجر می شود به قضاوت و ارائه یک حکم کلی در خصوص همه سنخ از افرادی که بخشی اندکی از آنها مشاهده شده است. آن اتفاقی که مرا بر آن داشت تا این یادداشت را بنویسم، دقیقا بر همین مبناست. البته چون در خصوص اشکالات منطقی و مبنایی وارد شده بر استقراء کمی می دانم، پیش از آنکه به بیان برخی از تجربیات و مشاهداتم بپردازم این اعتراف را می کنم که در نهایت ممکن است چنین نتیجه گیری قابلیت تسری به کل را نداشته باشد.

چند وقت پیش بود که با یکی از کارشناسان یکی از نهادهای اصلی سیاستگذار دولتی در حوزه فرهنگ، گپ و گفتی داشتیم. ایشان از قول مدیرشان که یکی از مسئولان ارشد در عرصه سیاستگذاری فرهنگی است، مطلبی را نقل می کردند که واقعا مایه تعجب و البته تاسف بود. مدیر سیاستگذار عرصه فرهنگی، وقتی که صبح ها و عصرها در مسیر آمدن و رفتن به محل کار سوار بر ماشین در کنار راننده شان بودند، برای این که چشم شان به جمال زنان بدحجاب خیابانی روشن (شاید هم تاریک) نشود، شیشه ماشین را بالا می دهند و سربه زیر مشغول مطالعه می شوند تا برسند به مقصد!!! و وقتی که به محل کارشان می رسند، خود را پشت میزشان رسانده و مشغول فکر می شوند که چه کار باید کنیم با این همه بدحجاب!!! در نهایت همین سنخ مدیران دولتی دور هم جمع می شوند و می خواهند سیاستگذاری کنند برای حل مسائل اجتماعی.

حال یک سوال ساده در اینجا مطرح است که بالاخره سیاستگذاری در کشور در راستای «حل مسائل و مشکلات» و «تحقق یک سری اهداف» باید صورت بگیرد. این مسئله شناسی و هدفگذاری بر اساس چه و از کجا نشات می گیرند؟ به نظر می رسد جواب درست این هست: واقعیت! هم در شناخت مسئله و هم در چگونگی حل مسئله توجه به واقعیت جامعه مهم ترین رکن است. شاید بداهت این جملات و گزاره ها، خواننده را خسته کند، اما آنچه که نگارنده از رفتار برخی از مدیران دولتی دیده است، درست در نقطه مقابل این مباحث است.

زمانی که چه به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه، مدیران دولتی تمایلی به کم کردن فاصله خود از واقعیت جامعه را ندارند و مثل این مدیر دولتی که در عرصه فرهنگی می خواهد سیاستگذاری کند حتی حاضر نیست به مردمی که می خواهد برایشان سیاستگذاری فرهنگی کند، نگاه کند، مبنای سیاست گذاری چه می تواند باشد؟

قبل از پاسخ به این سوال، به نظر می رسد که توضیح کمی بیشتر، ابعاد عدم توجه به واقعیت ها و هست ها و نیست های اجتماعی را بیشتر روشن می کند. این توضیح بیشتر به این جهت است که انحصار و محدود شدن شناخت واقعیت اجتماعی در این که مدیران دولتی در ارتباط با مردم باید باشند را بشکند. در واقع تنها یکی از راه های شناخت واقعیت اجتماعی، تعامل مستقیم و حضور فعالانه سیاستگذاران دولتی در متن جامعه است؛ اما همه آن نیست. یکی از مهم ترین غفلت هایی که در کشور ما در عرصه سیاستگذاری ملی وجود دارد، عدم توجه به آمار و ارقامی است که حکایتگر واقعیت ها هستند. دلیل عمده این غفلت هم یک چیز است: اصلا آمار و ارقامی وجود ندارد که انتظار داشته باشیم به آن توجه شود! شاید یکی از دلایل مهم عدم وجود چنین آماری، عدم اهتمام کافی به سیاستگذاری بر مبنای واقعیت ها در عرصه کلان و ملی است. در صورتی که اگر رویکرد مقبول و مورد پذیرش در عرصه سیاستگذاری در بین مدیران دولتی، سیاستگذاری بر مبنای آمار و داده های واقعی می بود، این مطالبه ایجاد می شد که آمار و داده های لازم با آمایش سرزمینی به صورت دوره ای تهیه و در اختیار مدیران قرار گیرد. به عنوان مثال هنوز که هنوز است داده های به هم پیوسته و منسجمی در بخش کشاورزی برای مدیریت تولید محصولات کشاورزی متناسب با محدودیت ها و فرصت ها وجود ندارد. بحران کمبود منابع آبی، عدم وجود تقاضا برای محصولاتی که در یک سال بیش از نیاز تولید شده اند، افزایش بیکاری، گرانی برخی از محصولات کشاورزی به صورت مقطعی و ... همگی ناشی از عدم وجود چنین داده ها و عدم امکان برنامه ریزی بر مبنای واقعیت است. به عنوان مثال دیگر عدم وجود سیاستگذاری بر مبنای واقعیت و آمار و داده باعث شده است که با وجود تصویب سند مهمی در عرصه علم و فناوری کشور، اما هنوز به طور مشخص نمی دانیم که در چه حوزه هایی نیاز داریم به توسعه آموزشی و پژوهشی بپردازیم. لذا تعجب نباید کرد که «در دور هم نشستن مدیران سیاستگذار» برای تعیین اولویت های علمی کشور این پیشنهاد ارائه شود که رگرسیون باید یکی از اولویت های علمی کشور باشد! و مثلا اعتیادی که علت 50 درصد از طلاق های کشور و 50 درصد از کل جرایم کشور را به خود اختصاص داده است، اولویت ج کشور شده باشد!!!

یک احتمال در خصوص این که چرا چنین قالبی در عرصه سیاست گذاری پذیرفته شده نیست به نظرم می رسد و آن این که مدیران دولتی این طور فکر کنند که چون سیاستگذاری یعنی یک نگاه کلان و جامع نسبت به موضوعات اجتماعی و عدم نیاز به تحلیل پدیده ها در سطح خرد و جزئی، لذا آنچه که مبنای تحلیل ها باید قرار گیرد، داده ها و فکت های اجتماعی نیست؛ بلکه تجربیات و اندوخته های پیشینی مدیران است. در حالی که روشن است تجربیات ارزشمندی که افراد در طول زمان بدست آورده اند تنها زمانی مفید هستند که مبتنی بر داده های واقعی به خدمت گرفته شوند تا بتوانند بر اساس آنچه که وجود دارد، بهترین سیاست کلان را برای تغییر و حل مسئله پیشنهاد کنند.

در نهایت این که به نظر می رسد تا زمانی که تصورات، تخیلات و اندیشه های مدیران دولتی بدون توجه به واقعیت ها و آمار و ارقامی که می تواند بخشی از این واقعیت ها را نشان دهد، مبنای سیاستگذاری در عرصه های کلان باشد، سیاست های اتخاذ شده منجر به حل مسائل کشور نمی شوند.

  • سعید مسعودی پور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی